امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

هفده ماه عاشقی

  هفده ماهگیت مبارک پسر عزیزم بهداد عزیزم هفده ماهه که متولد شدی تولد تو، تولد من و بابایی بود من و بابا دوباره زنده شدیم هفده ماهه که پدر و مادر شدیم  هفده ماهه که نگاهمون به دنیا یه جور دیگه ست تو اومدی و شدی عزیز دل ما روزهای قشنگ زندگیمون رو با لبخندت شروع می کنیم و شبهامون رو با چشمهای قشنگت به پایان می رسونیم. هفده ماهگیت مبارک عزیزم ان شا الله که گل وجودت همیشه شاداب و تازه و سر حال باشه و از همه بلاها در امان باشی . خدایا خودت مراقبش باش ...
7 فروردين 1392

گزارش شانزده ماهگی

  سلام گل قشنگ زندگی مون بهداد عزیزم. نور چشمم از روزهای قشنگ با تو بودن توی روزهای شانزده ماهگیت میخوام بنویسم .از کارهایی که یاد گرفتی که انجام بدی. از شیطون کاریهات و بازیگوشی هات . از خنده دار بازیهات. از با مزه بازیهات. از قشنگی همه  لحظه های با تو بودن و شیرین بودن تمام لحظه های زندگیمون که شیرین تر از قند و عسل شده.   سلام گل قشنگ زندگی مون بهداد عزیزم. نور چشمم از روزهای قشنگ با تو بودن توی روزهای شانزده ماهگیت میخوام بنویسم .از کارهایی که یاد گرفتی که انجام بدی. از شیطون کاریهات و بازیگوشی هات . از خنده دار بازیهات. از با مزه بازیهات. از قشنگی همه  لحظه های با تو بودن و شیری...
5 فروردين 1392

عید اومده بهاره

  خدا حافظ زمستون ٩١ سلام بهار ٩٢ نوروز باستانی  ١٣٩٢ مبارک   یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول حول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال لحظه تحویل سال ١٣٩٢ هجری شمسی ساعت ١٤ و ٣١ دقیقه و ٥٦ ثانیه   امیر بهداد عزیزم ...
1 فروردين 1392

آخرین شب زمستون91

  این آخرین پست سال 1391 هست.  آخرین شب از اسفند سال 91 هست. شنبه 26 اسفند برای مراسم عروسی ساناز ساعت یک بعد از ظهر بود که خودمون رسوندیم به تهران . اصلا حوصله این عروسی رو نداشتیم و به زور خودمون رو آماده کردیم. جاده خلوت بود اما تمام خیابونهای تهران قفل بود. کلی پشت چراغ قرمز اتوبان نیایش موندیم و توی جردن هم حسابی ترافیک بود. یکسره اومدیم منزل خانجون اینا . من که از سر درد و چشم درد داشتم داغون می شدم و بابایی هم که حسابی خسته بود . تو و بابایی رفتید حمام و دیگه تا همه مون آماده بشم یه دوساعتی طول کشید. ساعت هشت و نیم بود که از خونه خانجون اینا حرکت کردیم به سمت لواسان. خوشبختانه راه خلوت بود و سریع رسیدیم. عروسی...
30 اسفند 1391

بوی بهار می آید

    بوی بهار می آید بهداد شیرینم تنها کمتر از یک هفته دیگه سال جدید می شه. سرما داره میره و بهار و با خودش میاره. همه جا سبز شده . شکوفه ها دیگه کم کم جاشون رو دارند به برگهای سبز میدند . این یعنی امید و نوید. این یعنی تازگی. نو شدن . متحول شدن. ما هم باید سعی کنیم که به خودمون بیاییم . فکرهای کهنه و قدیمی و آشغالی رو بگذاریم دم در ذهنمون و همه رو بیرون بریزیم و نگاه نویی به این زندگی و دنیا داشته باشیم. خلاصه که یه خونه تکونی فکری هم داشته باشیم. خیلی توی این فکرم. میخوام عوض شم.   به قول دکتر آزمندیان میخوام که انسان زیبای دیگری بشم. امسال خیلی برنامه ها دارم. هم برای تو هم برای خودمون. کلی هدف و برنامه...
25 اسفند 1391